بخش اول: امام باقر(ع) در عصر پدرش، امام سجّاد(ع)
پدر و مادر امام باقر(ع)
پدر ارجمند امام باقر(ع)، امام سجّاد(ع) است که شرح زندگی کوتاه او در شماره قبل گذشت.
مادر بزرگوار او به نام «فاطمه» (أمّ عبدالله) دختر امام حسن مجتبی(ع) بود، که امام صادق(ع) از او یاد کرد و در شأن و مقام او فرمود:
«كَانَتْ صِدِّيقَةً لَمْ تُدْرَكْ فِي آلِ اَلْحَسَنِ اِمْرَأَةٌ مِثْلُهَا»:
او بسیار راستگو بود و در خاندان امام حسن(ع) بانویی مانند او دیده نشد».[1]
این از امتیازات امام باقر(ع) است که به دو رشته امامت پیوند دارد و آفرینش او از ناحیه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به مخزن و مرکز رسالت خاتم پیامبران(ص) راه مییابد.
از کرامت و مقام بلند معنوی او این که: روزی زیر دیواری نشسته بود، ناگاه دیوار شکاف خورد و صدای ریزش سختی به گوش رسید، او به دیوار اشاره کرد و فرمود: «نه به حقّ مصطفی، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد.»
دیوار بر اثر اشاره و سخن او در هوا به طور معلق ایستاد، تا او به سلامت از آنجا دور شد. آنگاه امام صادق(ع) (به خاطر رفع خطر از او) صد دینار صدقه داد.[2]
مقام مخصوص امام باقر(ع) در پیشگاه پیامبر(ص)
روزی جابر بن عبدالله انصاری صحابی معروف پیامبر(ص) به محضر امام سجّاد(ع) آمد، جمعی از جمله حضرت باقر(ع) که در آن هنگام کودک بود، در محضر امام سجّاد(ع) بودند. جابر در میان آن جمع با نگاه خاصّی به حضرت باقر(ع) متوجّه شد و عرض کرد: همانا پیامبر(ص) به من خبر داد که من مردی از خاندان او را که نامش محمّد پسر علی بن الحسين(ع)، و کنیهاش ابوجعفر است دیدار میکنم. آنگاه به من فرمود: «سلام مرا به او برسان». در این وقت جابر به آن حضرت ابلاغ سلام کرد و از آنجا رفت.
پس از این ماجرا، حضرت باقر(ع) همراه برادرانش نزد امام سجّاد آمدند و نشستند تا وقت نماز مغرب فرا رسید. نماز مغرب را به جماعت خواندند، پس از نماز، امام سجّاد(ع) (به طور محرمانه) به محمّدباقر(ع) فرمود: «جابر چه گفت؟»
حضرت باقر(ع) پاسخ داد: «جابر گفت رسول خدا(ص) فرمود؛ تو مردی از اهلبیت مرا که نامش محمّد و کنیهاش ابوجعفر است، ملاقات میکنی، سلام مرا به او برسان».
امام سجّاد(ع) به پسرش محمّدباقر(ع) رو کرد و چنین فرمود:
«هَنِيئاً لَكَ يَا بُنَيَّ مَا خَصَّكَ اَللَّهُ بِهِ مِنْ رَسُولِهِ مِنْ بَيْنِ أَهْلِ بَيْتِك ...»:
«پسر جانم! این خبر جابر، بیانگر خصوصیّت و امتیازی است که پیامبر(ص) در میان خاندانش، تنها به تو عطا کرده است، این مقام بر تو گوارا باد، ولی مراقب باش و این ماجرا را به برادرانت نگو، تا مبادا درباره تو مکر کنند، چنان که برادران یوسف(ع) به یوسف مکر کردند».[3]
مطابق بعضی از روایات، پیامبر(ص) به جابر فرمود: «تو با مردی از خاندانم ملاقات میکنی که «محمّد بن علی» نام دارد.»
«يَهِبُ اَللَّهُ لَهُ اَلنُّورَ وَ اَلْحِكْمَةَ»:
«خداوند نور و حکمت به او ببخشد».[4]
ملاقاتهای مکرّر جابر با امام باقر(ع)
از روایات متعدّدی که در رابطه با ملاقات جابر بن عبدالله انصاری با امام باقر(ع) در رابطه با ابلاغ سلام پیامبر(ص) به امام باقر(ع) نقل شده، فهمیده میشود که جابر به طور مکرّر با امام باقر(ع) (آن هنگام که کودک بود) ملاقات نموده است، برای آشنایی بیشتر، نظر شما را به روایات زیر جلب میکنم:
1. امام صادق(ع) فرمود: جابر بن عبدالله انصاری، آخرین نفر از اصحاب رسول خدا(ص) بود که باقی مانده بود، او پیوند گرم و تنگاتنگ با ما خاندان رسالت داشت، او در مسجد مینشست و عمامه سیاهی بر سر خود میبست و فریاد میزد:
«يَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ٬ يَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ»:
«ای شکافنده و تشریح کننده علم و دانش».
منظور او امام باقر(ع) و معرّفی ایشان بود.
مردم مدینه میگفتند جابر هذیان میگوید، او میگفت سوگند به خدا هذیان نمیگویم، بلکه من از پیامبر(ص) شنیدم که میفرمود:
«تو به مردی از خاندان من میرسی که همنام من است و چهرهاش مانند چهره من میباشد، علم را میشکافد و توضیح میدهد، این است راز آنچه را که میگویم».
روزی جابر در یکی از کوچههای مدینه، عبور میکرد، امام باقر(ع) که در آن وقت کودک بود، در آنجا به سر میبرد، هنگامی که چشم جابر به او افتاد، گفت: «ای پسر! پیش بیا!» او پیش آمد، جابر گفت: برگرد، او برگشت. جابر گفت:
«شَمَائِلُ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَلَّذِي نَفْسی بِيَدِهِ»:
«سوگند به خدایی که جانم در دست او است، سیمای این پسر، همانند سیمای رسول خدا است».
آنگاه گفت: «ای پسر! نامت چیست؟»
امام باقر(ع) فرمود: «نامم محمّد و پسر علی بن الحسين(ع) هستم».
جابر به پیش آمد و سر آن حضرت را بوسید و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت، پدرت رسول خدا(ص) به تو سلام میرسانید و میفرمود: سیمای او همانند سیمای من است».
امام باقر(ع) هراسان نزد پدرش امام سجّاد(ع) آمد، و ماجرای ملاقات جابر و گفتار او را به پدر گزارش داد.
امام سجّاد(ع) فرمود: «پسر جانم! به راستی جابر چنین گفت؟»
او گفت: آری.
امام سجّاد(ع) فرمود: پسرجان! در خانه بنشین (تا از خطر دشمن محفوظ بمانی، زیرا جابر، امر تو را فاش ساخت).[5]
2. روزی جابر بن عبدالله انصاری به محضر امام سجّاد(ع) آمد و در آن وقت حضرت باقر(ع) که کودک بود، در محضرش بود، امام سجّاد(ع) به فرزندش فرمود: «سرِ عمویت جابر را ببوس» حضرت باقر(ع) نزدیک شد و سر جابر را بوسید، جابر که در آن وقت نابینا شده بود و گفت: «این (کودک) کیست؟»
امام سجّاد(ع) فرمود: «این پسرم، محمّد است».
جابر هماندم محمّدباقر(ع) را به سینهاش چسبانید و گفت: «ای محمّد: محمّد رسول خدا(ص) به تو سلام رسانید». حاضران به جابر گفتند: «چگونه پیامبر(ص) به حضرت باقر(ع) سلام رسانید؟»
جابر گفت: «روزی در محضر رسول خدا(ص) بودم، حسین(ع) (آنگاه که کودک بود) در کنارش بود و پیامبر(ص) با حسین(ع) بازی میکرد، در این هنگام پیامبر(ص) به من فرمود:
«ای جابر! این پسرم حسین(ع) دارای فرزندی میشود که نام او على است، هنگام برپا شدن قیامت، منادی حق ندا میکند سرور عبادتکنندگان برخیزد، علی بن الحسين(ع) برمیخیزد، و این على بن الحسین(ع) دارای فرزندی به نام محمّد میشود، ای جابر! هرگاه او را دیدی سلامم را به او برسان، و بدان که زندگی تو در دنیا بعد از دیدار این پسر، اندک خواهد بود».[6]
3. روایت شده: جابر خطاب به امام باقر(ع) چنین میگفت:
«يَا بَاقِرُ أَنْتَ اَلْبَاقِرُ حَقّاً أَنْتَ اَلَّذِي تَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً»:
«ای باقر، تو به راستی باقر هستی، تو کسی هستی که درون و اعماق علم و دانش را با شکاف عمیق میشکافی».
سپس همواره جابر نزد امام باقر(ع) میآمد و در محضرش مینشست و استفاده علمی میکرد، و گاهی جابر در نقل حدیث پیامبر(ص) اشتباه میکرد، امام باقر(ع) اشتباهش را تذکّر میداد، جابر آن را میپذیرفت و سخن امام باقر(ع) را میزان صحّت میدانست و میگفت:
«يَا بَاقِرُ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنَّكَ قَدْ أُوتِيتَ اَلْحُكْمَ صَبِيّاً»:
«ای شکافنده علوم، خدا را گواه میگیرم که در خردسالی به تو حکمت و علم داده شده است».[7]
احترام فوقالعاده جابر به حضرت باقر(ع)
امام باقر(ع) دوران نوجوانی را میگذرانید و هنوز به مقام امامت نرسیده بود، جابر بن عبدالله انصاری نزد آن حضرت میآمد و احترام شایانی به آن بزرگوار مینمود.
با این که جابر از مسلمانان پیشتاز مدینه بود، و قبل از هجرت پیامبر(ص)، در سرزمین مکّه به اسلام گروید، سپس در مدینه (تمام ده سالی که پیامبر(ص) در مدينه زیست)، از نزدیکان آن حضرت به شمار میرفت و آنچه لازم بود از پیامبر(ص) آموخته بود، در عین حال نزد امام باقر(ع) (آن هم قبل از امامت امام باقر(ع)، در دوران نوجوانی آن حضرت) میآمد و کسب علم و فیض میکرد.
جابر به قدری شیفته محضر امام باقر(ع) شده بود که صبح و عصر برای کسب علم و کمال نزد آن حضرت میآمد، ولی مردم ناآگاه مدینه که توجّه به اسرار و مقامات نداشتند، از کار جابر تعجّب میکردند و به فرموده امام صادق(ع) آنها میگفتند:
«وَا عَجَبَاهْ لِجَابِرٍ ... يَأْتِي هَذَا اَلْغُلاَمَ طَرَفَيِ اَلنَّهَارِ وَ هُوَ آخِرُ مَنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ»:
«شگفتا از کار جابر، که هر روز بامداد و عصر نزد این کودک میرود (و کسب علم میکند) با این که او آخرین نفر از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا(ص) است که باقی مانده است ؟!»[8]
نتیجهگیری و جمعبندی
در اینجا این سؤال مطرح میشود که چرا پیامبر(ص) به امام باقر(ع) به عنوان باقر و شکافنده علم، عنایت ویژهای داشت و چرا جابر بن عبدالله انصاری که از شیعیان فهیم و طراز اوّل امیرمؤمنان على(ع) بود، این مطلب را به طور جدّی پیگیری و اعلام میکرد؟
پاسخ آن که: در عصر امامان قبل از امام باقر(ع) فرصتی برای تشکّل شیعیان و تنظیم و تنقیه فقه اسلامی از راه صحیح، به دست نیامد، و این علوم در زیر خاکهای تیره و تاری که بنیامیّه به وجود آورده بودند، قرار گرفت، امام باقر(ع) نخستین امامی بود که با دست زدن به انقلاب فرهنگی در سطح وسیع، خاکهای مذکور را شکافت، و این علوم را از زیر آن خاکها درآورد و با تربیت شاگردان برجسته، به تأسیس حوزه علمیّه پرداخت و هسته مرکزی حوزه را استوار ساخت، که پس از او فرزندش امام صادق(ع) بر رونق و گسترش آن افزود.
بنابراین باید توجّه داشت که عنایت خاص پیامبر(ص) به این که امام باقر(ع)، سرزمین علم را میشکافد، و زوایا و اسرار علم را آشکار میکند، بیانگر علم حقیقی اسلام یعنی همان تشیّع و محتویات تشیع است، و اعلام و تکرار و پیگیری جابر و شعار آمیخته به شعور او که مکرّر میگفت: یا باقرالعلوم یا باقرالعلوم؛ این بود که مردم را به اسلام ناب که همان خط تشيّع راستین است، دعوت کند و خفتگان را از گمراهی و کژروی نجات دهد.
بر همین اساس در شأن امام باقر(ع) گفته شده:
«لَا يُظهَرُ عَن أَحَدٍ مِن وُلدِ الحَسَنِ وَ الحُسَين(ع) مِنَ العُلُومِ مَا ظَهَرِ مِنهُ مِنَ التَّفسِيرِ وَ الكَلَامِ وَ الفُتيَا وَ الاَحکَامِ وَ الحَلَالِ وَ الحَرَامِ»:
«از هیچ یک از فرزندان حسن و حسین(ع) آن همه علم و دانش، آشکار نشد که از امام باقر(ع) آشکار است، علومی مانند: تفسير، علم کلم، فتوا و احکام و حلال و حرام».[9]
نمونه دیگر از مقام علمی امام باقر(ع) در کودکی
روزی مردی نزد یکی از فرزندان عمر بن خطّاب آمد و مسئلهای پرسید، او از جواب فرو ماند و به امام باقر(ع) اشاره کرد و به آن مرد گفت: «برو مسئله خود را از این شخص (امام باقر(ع)) بپرس».
او نزد امام باقر(ع) آمد و سؤال خود را از او پرسید، و جواب آن را به خوبی دریافت کرد، و سپس نزد فرزند عمر بازگشت، و پاسخ امام باقر(ع) را برای او بازگو نمود. فرزند عمر گفت:
«إِنَّهُمْ أَهْلُ بَيْتٍ مُفَهَّمُونَ»:
«اینها خاندانی آگاه شده هستند». (و از طريق الهام و غیب، مطالب مشکل علمی را دریافت کردهاند.)[10]
خودآزمایی
1. از روایات متعدّدی که در رابطه با ملاقات جابر بن عبدالله انصاری با امام باقر(ع) نقل شده، چه چیزی فهمیده میشود؟
2. چرا پیامبر(ص) به امام باقر(ع) به عنوان باقر و شکافنده علم، عنایت ویژهای داشت؟
3. مادر بزرگوار امام باقر(ع) چه کسی بود و امام صادق(ع) در شأن و مقام او چه فرمودند؟
پینوشتها[1] . اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۹.
[2] . اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۹ - از این حدیث فهمیده میشود که صدقه بعد از رفع خطر نیز، سنّت بوده و در جلوگیری از خطر، مؤثّر میباشد.
[3] . اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰۴.
[4] . المستجاد من الارشاد (علامه حلّی) ص ۲۰۸.
[5] . اصول کافی، ج ۱، ص ۴۷.
[6] . کشف الغمة، ج ۲، ص ۳۲۱.
[7] . علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳۳ - بحار، ج ۴۶، ص ۲۲۵.
[8] . اصول کافی، ج ۱، ص ۴۷۰.
[9] . اعیان الشیعه، ط ارشاد، ج ۱، ص ۶۵۰ .
[10] . مناقب آل ابیطالب (ع)، ج ۴، ص ۱۹۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی